.....کتاب مقدس هیچ جا آشکارا تثلیث را بیان نکردهاست. مورخ ریچارد سووین بورن (از جمله مورخینی که اعتقاد به تثلیث دارد) این مسئله را اینگونه توضیح میدهد که اگر عیسی میخواست تثلیث را مشخصاً بیان کند بجز اندکی، بقیه منظور او را اشتباه میفهمیدند. بنابراین او تعلیماتی بر جای گذاشت که بصورت ضمنی تأیید کننده تثلیث باشند و مسیحیان بعدی بتوانند آنها را به شکل منظم در آورند. بین مورخین توافق نظری در مورد اینکه آیا واقعاً تثلیث جزو تعلیمات کتاب مقدس هست وجود ندارد. همچنین شاهدان یهوه که یکی از شاخه های مسیحیت هستند اعتقاد به تثلیث ندارند و آنرا رد میکنند. نوشتههای به دست رسیده از قدیمیترین الاهیدانان مسیحیان نشان دهندهٔ تأکید زیاد آنان روی ذات خدایی عیسی میباشد. سؤالی که برای این الاهیدانان پیش آمده بود و به موضوع مناظرات بین این الاهیدانان تبدیل شده بود، این بود که چگونه میتوان هم عیسی را خدا حساب آورد و هم به واحد بودن خدا اعتقاد داشت؟ راه حلهای زیادی پیشنهاد شده و مورد بحث قرار گرفت که از بین آنها اعتقاد بیان شده در ابتدای مقاله از تثلیث بر بقیه غالب آمدهاست. در قرن دوم میلادی ترتولیان برای اولین بار از کلمه trinitas (شکل لاتین trinity)، استفاده کرده و ماهیت خدا را بشکل ذات واحدی که از سه شخص تشکیل شده توصیف کرد (اگر چه ترتولیان اولین کسی بود که از کلمه تثلیث استفاده کرد ولی الاهیدانان دیگری مانند ایرنیوس هم توضیحات مشابهی ارایه کرده بود.). اریگن پس از او نیز تاکید بر واحد بودن خدای متعال (که خالق جهان است)، پسر (که رهایی بخش بشر بوده) که با خدا هم ازل بود و روحالقدس (که تطهیرکننده بشر است) کرد. از جمله عقاید که مورد قبول واقع نشده این دید که عیسی از نظر مرتبه پایینتر و تحت فرمان خدای پدر میباشد، یا اینکه پدر، پسر و روح القدس تمایزی از هم نداشته و سه طرقی هستند که خدای واحد خود را افشا کرده، بودند. اینگونه بحثها تا قرن چهارم ادامه داشت تا اینکه اعتقاد به تثلیث به عنوان عقیده رسمی مسیحیان بیان و به تصویب رسید. بحثها بر سر جزئیات تثلیث بین مسیحیان ادامه یافت. یکی از موضوعات مورد اختلاف بین مسیحیان که منجر به انشقاق بزرگ کلیسای شرقی و غربی گردید اختلاف نظر در مورد ماهیت روحالقدس بود. عقیده کلیسای شرقی این بود که روحالقدس نشأت گرفته یا برخاسته از پدر از طریق پسر میباشد ولی کلیسای غربی معتقد بود که روحالقدس برخاسته از پدر و پسر میباشد.
تعریف
تَثلیث واژهای عربی است به معنای «سهگانگی». این واژه همچنین در ترجمه واژهٔ «تریآس» در یونانی آمدهاست.
در کتاب اصول اعتقادات کاتولیک تثلیث چنین تعریف شدهاست:
- «تثلیثْ واحد است. ما قائل به سه خدا نیستیم، بلکه به یک خدای واحد در سه شخص، یعنی «تثلیثِ همذات» [معتقد هستیم]. شخصهای الهی در الوهیتِ یکتا شریک نیستند، بلکه هر یک از آنها، خدای کامل است: «پدر همانی است که پسر است، و پسر همانی است که پدر است، و پدر و پسر همانی هستند که روحالقدس است، یعنی در طبیعت خود، یک خدای واحد.» هر یک از این سه شخص همین واقعیت است، یعنی ذات، جوهر، یا ماهیت الهی.»
لوئیس برکوف، الاهیدان مسیحی، در کتاب «خلاصهٔ اعتقادات مسیحی» تثلیث را اینچنین شرح میدهد:
- «... پدر و پسر و روحالقدس... چنان ماهیتی دارند که میتوانند با یکدیگر وارد رابطهٔ شخصی شوند... هر یک از اشخاص از تمامی و کل ذات یا جوهر الهی برخوردارند و اینکه این جوهر خارج از این سه شخص موجودیت ندارد.»
مهرداد فاتحی در کتاب «خدای مسیحیان:نگاهی به تثلیث» مینویسد:
- «... در خدا بُعدی متعال وجود دارد که «پدر» خوانده میشود. خدا بینهایت برتر و بالاتر از همهٔ مخلوقات خویش است و هیچ چیز و هیچ کس را با او قیاس نتوان کرد. اما در همین خدا، چون محبت است، بُعدی دوم وجود دارد که بُعدی حلولی یا درونباشندهاست و سبب میشود که او در شخص عیسای ناصری در تاریخ حلول کند و خود را از نزدیک به انسان بشناساند. خدا مخلوقیت را برخود میگیرد و اینگونه در تجربهٔ بشری و رنجهای او شریک میشود تا از درون، وضعیت او را شفا بخشد. این بُعد دوم «پسر» خوانده میشود. همچنین بُعد سومی در خدا وجود دارد، یعنی «روحالقدس»، که باز بُعدی حلولی است، با این تفاوت که خدا اینبار نه بهطور عینی در یک شخصیت تاریخیِ خاص، بلکه در قلوب تک تک مؤمنان و در جامعهٔ مسیحی یعنی کلیسا ساکن میشود و با مؤمنان رفاقت و صمیمیت نزدیک برقرار میکند.»
نقد تثلیث
هاکس در قاموس مقدس گوید:"خدا از خود به وجود آمده، و طبیعت خدائی، قصد از سه اقنوم مساوی الجوهر است (متی ۱۹:۲۸ و نامه ۲ پولس به قرنطیان ۱۴:۱۳) یعنی خدا پدر، خدا پسر، خدا روح القدس. خدا پدر خالق جمیع کائنات است به واسطه پسر (مزمور ۶:۳۳ و نامه ۱ پولس به کولسیان ۱۶:۱ و نامه وی به عبرانیان ۲:۱) و این سه اقنوم را یک مرتبه و در درجه و عمل است". نیز گوید: "نماز جز به حضرت ایزد تعالی به دیگری بجا آورده نمیشود (متی ۱۰:۴ مقابله کنید با تثنیه ۱۳:۶ و ۲۰:۱۰) و البته اگر اوّلاً به خود مسیح یا به روح القدس هم نماز کنیم بر جا و صحیح خواهد بود، زیرا آنها نیز از جوهر الهی هستند (مقابله اعمال رسولان ۵۹:۷ و ۶۰ و نامه اول پولس به قرنطیان ۲:۱ و نامه او فیلیپیان ۹:۲) و بسیار اوقات منجی ما (مسیح ۷) منفرداً در دشت رفته و دعا میفرمود (متی ۲۳:۱۴ و ۳۹:۲۶ و مرقس ۳۵:۱ و لواقاه: ۱۶) و بلندترین نمازی که مسیح عیسی ۷ به جا آورد که نسبت به سایر نمازها اهمیتش بیشتر است، همان نماز آخری است که حضرتش با شاگردان و به جهت شاگردان خود به جا آورد (یوحنا ۵ - ۱:۱۷ و ۱۹:۶ و ۲۶:۲۰)". همچنین میگوید: "مسیح از خدا تشکّر کرد که دعای او را استجابت نمود (یوحنا ۴۱:۱۱ و ۴۲) و برای اعانت خواستن از خدا دعا نمود (یوحنا ۲۷:۱۲) و از وی مسئلت نمود که چرا مرا به خود وا گذاشتی، در هنگامی که او را به دار میآویختند (متی ۴۶:۲۷)".
مطالب فوق نمونهای از عقاید مسیحیان در مورد خداشناسی بود که هاکس آنها را از کتب مقدس استخراج کردهاست. باید گفت نظر و دقت در عبارات فوق از غلطگیری و اعتراض بر آنها گذشته و بایستی به فکر صحیحگیری آنها افتاد. برای اینکه ادعای بدون دلیل نکرده باشیم، برخی از تناقضات آنها را در اینجا مشخص میکنیم.
برخی چنین تصور می کنند که: 1. نخستین معنی که برای خدا کرده یعنی "از خود بوجود آمده" مستلزم انکار خدای ازلی است که امری محال است. زیرا اوّلاً معقول نیست چیزی علت وجود خود و سبب حدوث خودش شود. ثانیاً اگر ما از استحاله این گزاره نیز چشم پوشیم، بایستی خدا را حادث فرض کنیم با این تفاوت که حدوثش مانند حدوث سایر ممکنات نیست بلکه از خودش تراوش کرده است!؟ ۲. برای ذات اقدس الهی طبیعت (که دستخوش تبدّل و زوالاست) فرض کردهاست. به علاوه آن طبیعت را در عین وحدت مشتمل بر سه وجود مباین پنداشته (خداپدر، خداپسر، خدا روح القدس) که در عین مباینت وجودی، متساوی الجوهرند. خدای پدر را از پسر عاجزتر و ناتوانتر معرفی کرده، و خلقت کائنات را به وسیله و استمداد از پسر دانسته است. در پایان، این سه جوهر متساوی و هم مباین را سه اقنوم در یک مرتبه و درجه و عمل خوانده است. ۳. در جمله دومی که از هاکس نقل شد، نخست خواندن نماز را منحصر به پیشگاه خدای پدر کرده و سپس آن را در برابر حضرت مسیح و روحالقدس نیز تجویز نموده و بر این تعدی، به اینکه این دو نیز از جوهر الهی میباشند استدلال جسته است. ولی در چند سطر بعد گوید چه بسا خود مسیح به تنهائی در دشت میرفت و به خدای پدر دعا و از او استدعا میکرد. وی در مواردی بیشمار دست نیاز به سوی خدا دراز کرده، و هنگامیکه میخواستند او را به دار آویزند، با نهایت تضرّع و عجز و لابه میگفت: خدایا چرا مرا به خود واگذاشتی تا بندگانت بدارم آویزند. چنانکه بر هر صاحب شعور و ادراک روشن است، معتقدات و مذکورات فوق از اموری متناقض و محال و نامعقول بیرون نیست، و روی این اصل نیازی به استدلال و ابطال نداشته و تنها ذکر آنها در بطلانش کافی است.. باید از مسیحیان پرسید چگونه خدای پسر – عیسی - که به زعم شما جوهر و ذاتش با خدای پدر برابر است گاهی به خدای پدر در خلقت کائنات کمک میدهد و گاهی هم، چنان ناتوان است که بندگان خدای پدر او را به دار میآویزند؟ آیا مقتول و مصلوب همان خدای پدر است، کائنات پس از وی بدون خدا مانده؟ و یا خدای پسر است؟ که البته در این صورت قسمتی از جوهر ذات خدای پدر شهید، ناتوانی و ضعف فرزندش شده است. اگر ذات عیسی ذات خدا است، پس کمک دادن و یا کمک خواستن عیسی از وی و نماز و دعا در برابرش خواندن و مصلوب شدنش چیست؟ و اگر غیر او است، و ذات او غیر ذات خدا و بلکه آفریده و بنده او، و فرزند انسانست - چنانکه هشتاد مرتبه در اناجیل اعتراف کرده که من فرزند انسانم - پس این تناقضگوییها از چیست؟